ارسال شده توسط محمـّـدصالح در 86/5/4:: 8:18 عصر

آقای روزی‌طلب در مطلبی که نوشته است خواسته است تا اثبات کند آقای افروغ روزی سه وعده با فقط با آفتاب‌نیوز گفتگو کرده و خبر رسانده است. فارغ از این‌که نمی‌دانم ایشان چگونه در عدم صحت ادعای خود شک هم نکرده است (!) ضرورت دیدم که برای تنویر افکار مطلبی بنویسم. اشکال کار را به ایشان اطلاع دادم که چرا این‌گونه شده است. اما اصرارشان بر صحت اطلاعات ارائه شده، مرا بر آن داشت تا اشکال کار را بار دیگر بنویسم. هرچند دفعه‌ی پیش هم مطلع بودند!

احتمالاً اقای روزی‌طلب با روش جستجو آشنا هستند تا بدانند که جستجوی یک کلمه، تمام صفحات مشتمل بر آن کلمه را بر می‌گرداند. یعنی تفاوتی میان صفحات فهرست و صفحات خبر نمی‌گذارد. ضمن آن‌که صفحاتی را نیز که اکنون شامل آن کلمه نیست را نیز در پاسخ نشان خواهد داد. پس طبیعی است که عدد نتیجه چندان با واقع جور در نیاید.

یکی از راه‌هایی که نتایج را نزدیک‌تر به واقع کند قرار دادن کلمه‌ی allintitle پیش از افروغ است تا نتایج را محدود به مواردی کند که کلمه‌ی افروغ در تیتر آن قرار دارد. که در این حالت نتایج به ۱۳۰ کاهش می‌یابد. اما برای به دست آوردن عدد حقیقی‌اش باید کلمه‌ی افروغ را در سایت آفتاب و در سمت جستجوی پیشرفته وارد کرد که نتیجه امروز ۲۹۴ مورد را نشان می‌داد.

اطلاع آقای روزی‌طلب از موارد فوق (اگر نگویم از ابتدا، لااقل از زمانی که به ایشان تذکر دادم و اشتباه‌شان را یادآوری کردم) باعث می‌شود که تقیدشان بر مسائل اخلاقی و شرعی مخدوش شود.


فقط می‌گویم متأسفم!


کلمات کلیدی :

ارسال شده توسط محمـّـدصالح در 86/5/4:: 2:32 عصر

1. به حمد الهی توانستیم با کمک دوستان ویژه‌نامه‌ای درباره‌ی جنگ سی و سه روزه‌ی جزب الله و رژیم صهیونیستی تهیه کنیم. به خواندن مطالب‌اش می‌ارزد.

2. از برادر بزرگوارم علی اللهیاری که در طراحی سایت امت اسلامی و طراحی بخش ویژه نامه‌اش سنگ‌تمام گذاشت، باید ویژه تشکر کنم. اما چه کنم که از دستم برنمی‌آید آن‌چه شایسته‌ی آن است، تقدیمش کنم. خدا باید جزای‌ش را بدهد.

3. نباید پیروزی حزب‌الله را کم دانست. چرا که اسطوره‌گی و افسانه‌ای بودن قدرت ارتش‌های مکانیزه‌ی دنیا را به سخره گرفت و نشان داد که معنویت اسلامی، در کنار عمل و مقاومت پایدار، چنان قدرتی دارد که می‌تواند جهان آینده را بسازد.... و خواهد ساخت.

کلمات کلیدی :

ارسال شده توسط محمـّـدصالح در 86/5/4:: 2:31 عصر

اشاره: شعرای بنزین سوز و دوگانه سوز در یک اقدام از پیش طراحی نشده در وبلاگهایشان دست به آتش زدن ابیات خود کردند  آنهم با بنزین کارتی! خودتان سوختنشان را مشاهده نمایید:

چون عملیات سوخت رسانی به مخ شاعران از باک شاعران بی باک مهم تر و جسورتراست لذا - فلذا - دست به  کشکول حضرت شمس مخفی زدیم و در یک اقدام چند صدایی چند جانبه این سهمیه ها را به صورت علی الحساب و از طریق همکاری مشترک پمپ بنزین ها و کتابفروشی های پساساختارگرا در دسترس عموم و خصوص من وجه قرار دادیم.  (علیرضا قزوه)

 با آمدنت کمی به روزم کردی
تابیدی و ماه شب فروزم کردی
هم سوخت دلم ز رفتنت هم پدرم
با رفتن خود دوگانه سوزم کردی ! (سعید بیابانکی)

 
نمی‌دانم چه کردی با مو ای یار
که محکم می‌زنم سر را به دیوار
تو که بنزین و نفتم را گرفتی
نفس را سهمیه‌بندی کن این بار  (صادق رحمانی)


بیا ای دل ره تهران بگیریم
سراغ از منزل جانان بگیریم
بشیم واشیم و از بقال کویش
دو کیلو گوجه ارزان بگیریم  (ابن محمود)

الهی غیر خوشحالی نباشه
شعار و حرف پوشالی نباشه
تمام دوره سهمیه بندی
الهی باکتون خالی نباشه!

 ...

چنین اوراق منگر این خفن را
ز کارت سوختش سود است من را
الهی خیر بیند از جوونیش
به ما انداخت هرکس این لگن را ! (دکتر ترکی)


یکی سیخ و یکی انبُر پسندد
یکی نان و یکی آجر پسندد
من از بنزین و سوخت و کارت و ماشین
پسندم آنچه را «دکتر» پسندد  (حامد حسینخانی)


دروغ از تو بعید است ابن محمود
که ما رفتیم و قول باطلی بود
ندیدم گوجه ارزان، ولیکن
خیاراش مفت بود و ... هدیه فرمود!  (مرد رند)


نه کشکولم به راهه نه تبرزین
نه از دنیا طلب دارم نه از دین
مسلونون به فکر شعر باشین
مخ شاعر نداره کارت بنزین

...
تو دنیایی شدی، دین تو گم شد
بهای نفت سنگین تو گم شد
شبی رفتی کنار پمپ بنزین
بمیرم کارت بنزین تو گم شد.  (علیرضا قزوه)

» کش رفته شده از: رایحه‌ی وصال


کلمات کلیدی :

ارسال شده توسط محمـّـدصالح در 86/5/4:: 2:29 عصر

اسلام در ترکیه سابقه‌ی زیادی دارد و در دوره‌ی معاصر نیز بر اهمیت‌اش افزوده شده است.

۱. امپراطوری عثمانی که به عنوان خلافت اسلامی بر بخش عمده‌ای از مناطق مسلمان‌نشین حاکم بوده است پایتخت خود را ترکیه فعلی قرار داده بود. حکومتی که توانسته بود قدرت مسلمانان را در ید واحدی جمع کند.

۲. یکی از مناطقی که مرکز دسایس استعمارگران سنتی و نوین بوده است ترکیه است. چه از انتشار افکار فرقه‌ای و ملی و چه انتشار افکار لائیسم در میان توده‌های مسلمان و چه حملات نظامی در جنگ جهانی اول علیه مناطق اسلامی در ترکیه دیده می‌شود. جنگ جهانی اول باعث فروپاشی آن امپراطوری بزرگ شد.

۳. ایران و ترکیه تاریخی مشابه و نزدیک دارند. زمانی که ترکیه را حکومتی دینی اداره می‌کرد ایران نیز تحت حکومت صفوی اداره می‌شد و موج دین‌ستیزی آتاتورک (به اسم ملی‌گرایی) حکومت ایران را نیز به دنبال خود حرکت داد. رجوع به پایه‌ها و مبانی توسط سید جمال الدین اسدآبادی هم در ایران و هم در ترکیه منشاء تحول شد. و در مقطعی دیگر آثار اندیشمندان ایرانی همچون شریعتی به زبان ترکیه برگردانده شد و منشاء اثر گشت.

۴. هرچند رای مردم به حزب عدالت و توسعه‌ی ترکیه را می‌توان به معنای بازگشت به اسلام در ترکیه معنا کرد اما نباید این حزب را به اسلام نابی که امام ما (رحمت الله علیه) منادی آن بود نسبت داد. اسلام لیبرالی (و شاید سازگار با غرب) که بر این حزب حاکم است نسخه‌ای حداقلی از اسلام را در برابر حکومت قرار داده است و شاید در وضعیت کنونی ترکیه فقط این نسخه در چارچوب دموکراتیک‌شان (!!) بگنجد و تاب تحمل داشته باشد.

۵. حداقلی بودن دین‌شان را اصلاح‌طلبان ایرانی قیاس نکنید که به سهولت از مبانی‌شان عدول کرده‌اند و اصول دین را به رها کرده‌اند. نه چنین نیست. مثلا خلاف دیدگاه کارگزاران که افتصاد اسلامی را منکر شده‌اند اتفاقا این حزب مدعی آن است که ما در پی ایجاد اقتصاد اسلامی (البته از راه دموکراتیک و موافق با قانون اساسی) هستیم. به طور کلی به دنبال حضور دین در تمام عرصه‌های اجتماعی‌اند. اما با قرائت لیبرالی.

۶. لائیسیسم در ترکیه به طوع برپا نشد و اکنون به قدرت سرنیزه‌ی ارتش پابرجاست. در پنجاه سال گذشته ارتش سه بار برای حفظ ارمان‌های سکولار دست به کوتا زده است. ده سال پیش هم فشار ارتش باعث شد تا دولت اسلام‌گرای منتخب به رهبری نجم الدین اربکان نتواند ادامه‌ی کار دهد. انتخاباتی از این دست می‌تواند آمادگی ترکیه را برای بازگشت به امت اسلامی‌اش نشان دهد. راهی که سال‌هاست به عنوان تنها راه از سوی مسلمانان جهان انتخاب می‌شود.


کلمات کلیدی :

ارسال شده توسط محمـّـدصالح در 86/4/25:: 12:11 عصر

مقتضیات عصر ما ایجاب می‏کند که بسیاری از مسائل مجدداً مورد ارزیابی‏ قرار گیرد و به ارزیابی‌های گذشته بسنده نشود. "نظام حقوق و تکالیف‏ خانوادگی" از جمله این سلسله مسائل است. ولی از نظر ما، اساسی‏ترین مسأله در مورد "نظام حقوق خانوادگی" -و لااقل در ردیف مسائل اساسی- این‌ست که آیا نظام خانوادگی نظامی است‏ مستقل از سایر نظامات اجتماعی و منطق و معیار ویژه‏ای دارد جدا از منطق‌ها و معیارهائی که در سایر تأسیسات اجتماعی به کار می‏رود؟ یا هیچ‌گونه‏ تفاوتی میان این واحد اجتماعی با سایر واحدها نیست؟ بر این واحد همان‏ منطق و همان فلسفه و همان معیارها حاکم است که بر سایر واحدها و مؤسسات‏ اجتماعی؟

اینکه ما مدعی هستیم مسأله "نظام حقوقی زن در خانه و اجتماع" از مسائلی است که مجدداً باید مورد ارزیابی قرار گیرد و به ارزیابی‌های گذشته‏ بسنده نشود به معنی این‌ست که اولاً طبیعت را راهنمای خود قرار دهیم، ثانیاً از مجموع تجربیات تلخ و شیرین، چه در گذشته و چه در قرن حاضر، حداکثر بهره‏برداری نمائیم و تنها در این وقت است که نهضت حقوق زن به‏ معنی واقعی تحقق می‏یابد. قرآن کریم، به اتفاق دوست و دشمن، احیا کننده حقوق زن است. مخالفان، لااقل این اندازه اعتراف دارند که قرآن در عصر نزولش گامهای‏ بلندی به سود زن و حقوق انسانی او برداشت. ولی قرآن هرگز به نام احیای‏ زن به عنوان "انسان" و شریک مرد در انسانیت و حقوق انسانی، زن‏ بودن زن و مرد بودن مرد را به فراموشی نسپرد. به عبارت دیگر، قرآن زن را همانگونه دید که در طبیعت هست. از اینرو هماهنگی کامل میان‏ فرمانهای قرآن و فرمانهای طبیعت برقرار است. زن در قرآن همان زن در طبیعت است . این دو کتاب بزرگ الهی یکی تکوینی و دیگری تدوینی با یکدیگر منطبقند. در این سلسله مقالات اگر کار مفید و تازه‏ای صورت گرفته‏ باشد. توضیح این انطباق و هماهنگی است.

در مورد حقوق زن در اجتماع نیز طبعا چنین تردید و پرسشی هست که آیا حقوق طبیعی و انسانی زن و مرد همانند و متشابه است یا ناهمانند و نامتشابه. یعنی آیا خلقت و طبیعت که یک سلسله حقوق به انسانها ارزانی‏ داشته است، آن حقوق را دو جنسی آفریده است یا یک جنسی؟ آیا "ذکوریت" و "انوثیت" در حقوق و تکالیف اجتماعی راه یافته است یا از نظر طبیعت و در منطق تکوین و آفرینش، حقوق یک جنسی است؟

در نهضت احقاق حقوق زن در غرب، آنچه ما آن‌را "مسأله اساسی در نظام حقوق خانوادگی" خواندیم، یعنی اینکه آیا این نظام بالطبع نظام مستقلی است و منطق و معیاری دارد جدا از منطق و معیار سایر مؤسسات اجتماعی یا نه؟ به‏ فراموشی سپرده شد. آنچه اذهان را به خود معطوف ساخته بود همان تعمیم‏ اصل آزادی و اصل تساوی در مورد زنان نسبت به مردان بود. به عبارت دیگر: در مورد حقوق زن نیز تنها موضوع بحث. "حقوق طبیعی و فطری و غیر قابل سلب بشر" بود و بس. همه سخن‌ها در اطراف این یک مطلب دور زد که زن با مرد در انسانیت شریک است و یک انسان تمام عیار است، پس‏ باید از حقوق فطری و غیر قابل سلب بشر، مانند مرد، و برابر با او، برخوردار باشد.

زن و مرد در انسانیت "برابرند" ولی دو گونه انسان‌ند، با دو گونه‏ خصلت‌ها و دو گونه روانشناسی. و این اختلاف ناشی از عوامل جغرافیائی و یا تاریخی و اجتماعی نیست، بلکه طرح آن در متن آفرینش ریخته شده. طبیعت‏ از این دوگونگی‌ها هدف داشته است و هر گونه عملی بر ضد طبیعت و فطرت‏ عوارض نامطلوبی به بار می‏آورد. ما همان‌طور که آزادی و برابری انسان‌ها و از آن جمله زن و مرد را از طبیعت الهام گرفته‏ایم، درس، "یک گونگی‏" یا "دو گونگی" حقوق زن و مرد را و همچنین اینکه اجتماع خانوادگی، یک اجتماع لا اقل نیمه طبیعی است یا نه باید از طبیعت الهام بگیریم. این مسأله لا اقل قابل طرح هست که آیا دو جنسی شدن حیوانات و از آن جمله‏ انسان یک امر تصادفی و اتفاقی است یا جزء طرح خلقت است؟ و آیا تفاوت دو جنس صرفا یک تفاوت سطحی ساده عضوی است و یا به قول آلکسیس‏ کارل در هر سلول از سلولهای انسان شناسی از جنسیت او هست؟ آیا در منطق‏ و زبان فطرت هر یک از زن و مرد رسالتی مخصوص به خود دارند، یا نه؟ آیا حقوق یک جنسی است یا دو جنسی؟ آیا اخلاق و تربیت دو جنسی است یا یک جنسی؟ مجازاتها چه طور؟ و همچنین مسؤولیتها و رسالتها.

یکی از سناتورهای ایالت کارولینای شمالی به نام "جی اروین" بعد از مطالعه جامعه امریکائی زنان و مردان متساوی الحقوق پیشنهاد می‏کند... قوانین خانوادگی همه باید تغییر کند، دیگر مردان نباید مسؤول‏ قانون تأمین مخارج خانواده باشند ..." این مجله می‏نویسد: "خانم مک دانیل می‏گوید: یکی از زنان به علت‏ برداشتن وزنه‏های سنگین دچار خونریزی داخلی شده است ما می‏خواهیم به وضع‏ سابق برگردیم، دل‌مان می‏خواهد مردان با ما مثل زن رفتار کنند نه مثل یک‏ کارگر. برای طرفداران آزادی زنان این موضوع خیلی ساده است که در اتاق‌های مجلل خود بنشینند و بگویند زنان و مردان با هم برابرند، زیرا تا کنون گذارشان به کارخانه‏ها نیافتاده است. آنها خبر ندارند که بیشتر زنان مزدبگیر این کشور باید مثل من در کارخانه‏ها کار کنند و جان بکنند. من این برابری را نمی‏خواهم، زیرا انجام کارهای مخصوص مردان از عهده‏ام‏ برنمی‏آید. مردان از نظر جسمی از ما قویترند و اگر قرار باشد که ما با آنها رقابت شغلی داشته باشیم و کارمان نسبت به کار آنها سنجیده شود من‏ به سهم خودم ترجیح می‏دهم که از کار برکنار شوم. امتیازاتی را که زنان‏ کارگر ایالت اهایو از دست داده‏اند به مراتب بیش از آن مزایائی است‏ که توسط قانون حمایت کارگران کسب کرده‏اند. ما شخصیت زن بودن‏ را از دست داده‏ایم، من نمی‏توانم بفهمم از آن وقتی که آزاد شده‏ایم چه‏ چیزی عایدمان شده است، البته امکان دارد عده معدودی از زنان وضع‌شان‏ بهتر شده باشد ولی مسلما ما جزء آنها نیستیم".


کلمات کلیدی :

ارسال شده توسط محمـّـدصالح در 86/4/24:: 7:49 عصر

منامه، پایتخت بحرین

مثل این‌که تاریخ را در کشورهای عربی جور دیگری نوشته‌اند.

روزنامه‌ی کیهان روز دوشنبه در سرمقاله‌ای به قلم حسین شریعتمداری، به شبهاتی و استدلالاتی که بر حاکمیت بر جزایر سه‌گانه ارائه می‌شده است، جواب داده است. در بخشی از این نوشتار آمده است:

در میان کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس، همراهی بحرین با سایر کشورهای عضو حساب جداگانه ای دارد، زیرا بحرین بخشی از خاک ایران بوده است که در جریان یک زد و بند غیرقانونی میان شاه معدوم و دولت های آمریکا و انگلیس از ایران جدا شده است و امروزه اصلی ترین خواسته مردم بحرین بازگشت این استان جدا شده از ایران به سرزمین اصلی و مادری آن، یعنی ایران اسلامی است و بدیهی است که این حق مسلم ایران و مردم استان جدا شده آن نباید و نمی تواند نادیده گرفته شود.

وزیر خارجه‌ی بحرین به حسین شریعتمداری (به قول آن‌ها: مستشار خامنئی) اعتراض کرده است و گفته است: کی گفته ما قبلاً جزء ایران بوده‌ایم؟ اصلاً هم نبوده‌ایم!

معلوم نیست چرا این کشورهایی که عمرشان هنوز سه رقمی نشده است، این‌گونه برآشفته‌اند و ادعای مالکیت گستاخانه‌ای می‌کنند! اگر نبود حمایت غرب از این امر چنین گستاخی، تنها از دیوانگان برمی‌آمد.

کلمات کلیدی :

ارسال شده توسط محمـّـدصالح در 86/4/24:: 7:49 عصر

متن زیر را سال پیش محمد نوری‌زاد کارگردان و نویسنده‌ی متعهد کشورمان در نقد صدا و سیما بیان داشت. آن‌چه بر سر وحید یامین‌پور آوردند باعث شد که به فکر بیفتم که دوباره پرونده‌ی نقد صداوسیما را باز کنیم. پرونده‌ای که هرکس بازش کرده است از ترکش‌هایش در امان نمانده است. نشریه سوره نیز به دلیل همین پرونده‌گشایی سرش بر دار رفت. ولی هنوز از حلقوم بریده‌ی سوره آیات قرآن شنیده می‌شود.

 ****

می خواهم با شما راجع به واژه ای صحبت کنم که در حوزه فرهنگ با آن بسیار مواجهیم. پخمگان فرهنگی.

در حوزه فرهنگ پخمگان فرصت‌سوزی می‌کنند. پخمگی خصلت متداولی است که تنها در حوزه فرهنگ نیست بلکه در سایر حوزه‌ها هم می‌توان از آن سراغ گرفت مثل پخمگان اقتصادی، سیاسی، هنری و... .

شناسایی پخمگان فرهنگی دشوار نیست. مثلاً در حوزه پخمگان اقتصادی، داستان ارز که مرتب دست به دست می‌شد. ارز دولتی، غیردولتی، یک وجهی،  با واسطه، بی‌واسطه و... پشت هر کدام از آنها یک بغل مطالعه است، اما چون ذاتش پخمگی است، صورتک مطالعه و تحقیق به صورت می‌بیند. عین همین امر در حوزه بنزین و  فرش و صنایع  دستی و... می‌بینیم.

در حوزه فرهنگ، پخمگان برای خود عوالمی دارند. آنقدر از صورتک نجابت و فهم درستی بهره می‌برند که مگر با دقت در اجزاء رنگ‌آمیزی شده صورتک‌شان بتوان به ذات آن پی برد.

اولاً چیزی که پخمگان فرهنگی می‌تراشند یک دشمن بد هیبت و مزاحم و خنجر به دست است. این دشمن کارکردهایی دارد.

1. ا ولین بهره پخمگان از این غول بد هیبت شکستن کاسه کوزه‌ها بر سر اوست.
با ظهور ابتدایی‌ترین بی‌لیاقتی‌ها، به راحتی این مجسمه را پیش می‌کشند و او را ناسزا می‌گویند و آبرویش را می‌برند.

حتی این پخمگان در آمریکا نیز هستند که هر وقت نیاز شد او را علم کنند و بهره ببرند.

2. دوم استفاده از وجاهت‌هایی چون انقلاب و امام و بیت‌المال و مردم و آبروی نظام و این واژه‌هاست. همین که آثار در هم شکستگی و قمر در عقربی اوضاع کارشان ظاهر می‌شود، مخاطبان پرسشگر خود را به حزب القابی چون امام امت، مقام رهبری، بیت‌المال مسلمین و... منکوب می‌کنند.

 پخمگان فرهنگی نه تنها به پخمگی خود معتقد نیستند بلکه خود را نادرترین پدیده هستی و کار کشته سمتی که پذیرفته‌‌اند.

آنها به کارهای دم دستی راضی نیستند و  در تلاشند به منصبات بالاتر دست بزنند. به محض قرار گرفتن در یک منصب بالاتر، برجستگان و نخبگان آن حوزه را پایین می‌کشند و دوستان خود را بر سر کار می‌گمارند.

آنان اصلاً توان تحمل کسی را که حتی یک انگشت از آنها قدبلندتر باشد ندارند. بخشی از علت برکناری‌ها، همین علت اساسی است.

پخمگان فرهنگی حرف‌ها و نقدها را می‌شنوند و مطالعه می کنند و خسارت‌ها را می‌بینند، اما سرآخر کار خود را می‌کنند. تا دلتان بخواهد پرونده‌های مختلف پژوهشی پیش روی شما می‌گمارند. خدا نکند بگویید آقا مجموعه تحت مدیریت شما این ضایعات اساسی را دارد، تعلق جوانان ما به فرهنگ آبا و اجدادی ‌شان رو به اضمحلال است، عشق به ایران در محدوده مسابقات ورزشی و به خصوص فوتبال محدود شده است، فرهنگ تزویر و ریا و چاپلوسی بیداد می‌کند، تظاهر به مذهب به صورت یک بیماری مسری در حوزه‌های مختلف در آمده است، مصرف زیاد و به باد دادن ثروت‌ها امری بدیهی است همه را که بگویید، آنها پا به وجدان پاسخگویی می‌گذارند و دشمن فرضی را لعن می‌‌کنند و انگشت به جای دور می‌برند به گونه‌ای که شما به عنوان منتقد فرهنگی چیزی بدهکار می‌شوید.

عوالم دیگر پخمگی آن است که هر چیزی را ببینید که من می‌بینم و چیزی را بپسندید که من می‌پسندم. آنها هر چه ندارند ارتباطات خوبی دارند، به همه جا سرک می‌کشند، سینه‌چاک فرهنگ‌اند. اما کارهایشان سینه فرهنگ را می‌درد. به شدت افسوس بی‌فرهنگی ما را می‌خورند اما همیشه طلبکارند و از تک و تا نمی‌افتند. دانشی اندک دارند اما به هیچ متخصصی مجال سربرآوردن نمی‌دهند. مگر آنان‌که سر به اطاعت و انقیاد آ‌نان درآورند. اینان همیشه در اطراف مسوولین پرسه می‌زنند و از نفوذ آنان ارتزاق می‌کنند.

به سینما که می‌‌روند، سینمای دینی و اسلامی در ‌شان انقلاب می‌طلبند، اما به محض اینکه از آنها سوال کنی یک نمونه بگو، درجا قفل می‌کنند و می‌گویند شان من خواستن است.

در تلویزیون کارکرد متفاوتی اختیار می‌کنند.  زن‌های بی‌حجاب و بدحجاب خودمان را فقط پای صندوق‌های رأی و در راهپیمایی‌های پیش از ا نقلاب قبول دارند و لاغیر.

لای کتاب‌ها را وا می‌‌کنند تا اسمشان در صف مطالعه‌کنندگان باشد. تحمل مخالف برای آنان مثل تحمل ‌آوار است. البته شعارش را می‌دهند تا از کاروان به راه افتاده عقب نمانند.

در حوزه روزنامه‌ها، با شتاب از میدان روزنامه‌های آن طرفی می‌گذرند تا از الطاف روزنامه‌های این طرفی بهره‌مند شود. پخمگان فرهنگی در بستن روزنامه‌های موفق مهارت دارند، بهانه‌اش را طوری جور می‌کنند، مثلاً کاری که روزنامه‌های خودشان که مرتب بر هیچ چنبر زده‌اند ندارند، به روزنامه‌های خودشان نمی‌گویند، خودت را بالا بکش به روزنامه‌های دیگر می‌گویند یا پایین بیا یا درت را گل می‌گیریم.

به موسیقی که می‌رسی از کنار آن رد می‌شود، چون تکلیف موسیقی را دیگران باید مشخص کنند و صلاح در این است که صبوری پیشه کنند.

برای یافتن پخمگان فرهنگی، به میان مسوولین نروید، بلکه در لابلای چرخ دنده‌ها و پیچ و مهره‌ها، در جستجوی «واشرها» باشید. این پخمگان، واشرهای چفت بست فرهنگ ما هستند، اگر باشند و دستی به ترکیبشان نخورد، راه همین است که می‌رویم و اگر آنان را برداریم، چفت و بست‌ها از انسجام خارج می‌شود و لختی و آشفتگی حاکم می‌شود. علت این است که مدیریت این پخمگان جزیی از شاکله مدیریتی ما شده است.

صریح‌تر بگویم این جماعت با تب تندی که دارند، همه چیز را آن‌گونه می‌خواهند که می‌بینند.

به رییس‌جمهور خبر می‌هند که مثلاً در بانک پارسیان یک کوه پول بالا کشیده شده است، آن‌چنان قوی این خبر را آب و تاب می‌دهند که رییس‌جمهور با برگ برنده در اجتماع مردم به غارتگران نهیب می‌زند که اگر ظرف 10 روز کوه پول را برنگردانید خودم مفتصحتان می‌کنم و بعد هم مدت زیادی می‌گذرد اما خبری از تهدید رییس‌جمهوری نمی‌شود.

آنها تا دلتان بخواهد از خانواده شهید  و امت شهیدپرور حرف می‌زنند و تا بگویی به پیر به پیغمبر، دین خدا اینقدر تاریک و بی‌ارزش و کم مشتری نیست و خدای متعال، پیامبر خود را فرمان داده تا برای مردمان آغوش بگشاید و عموم مردمان را به زیبایی‌های دین خدا فرا بخواند، آنها در پاسخ، به نکات کوچک و باریک تاریخ اشاره می‌کنند که مگر پیامبر در فلان حادثه چنین نکرد و امیر مؤمنان آنطور نگفت. خلاصه از دین  خدا آن را می‌پسندند که با مذاق خودشان جور باشد.

اغلب عبوس و ترش رویند. از پراکنده شدن مردمان ترسی ندارند. اینکه رفته رفته طرفداران نظام به دلایل گوناگون از دست بروند و یا بی‌تفاوت باشند و یا حتی در صف مخالفان قرار بگیرند برایشان اهمیتی ندارد.

آنها تعریف متفاوتی از مردم دارند. باورشان این است که مردم الی‌الابد پای در رکاب انقلاب دارند و نارضایتی مردم ربطی به هدر دادن فرصت‌ها و بیکاری و ضایعات و اعتیاد و بی‌لیاقتی‌ها ندارد.

فریاد مردم مظلوم را فقط هنگام ا‌نتخابات می‌شنوند و به محض پایان انتخابات، مردم به سر کار و زندگی خود برمی‌گردند و آنها نیز به سرزندگی خودشان.

ضریب هوشی آنان پایین است اما هرطور شده یک مدرک برای خودشان دست و پا می‌کنند و همیشه چند طرح بی‌سرانجام در آستین دارند تا کسی نگوید بهره‌ای از هوش ندارند.

پخمگان فرهنگی به وادی قانون که می‌رسند مورمورشان می‌شود. یادآوری تبصره‌های قانونی بر تنشان کهیر می‌نشاند و روی کاغذ تمامی چفت و بست‌ها را رعایت می‌کنند تا روزی روزگاری بررسی‌ها موجب یافتن نقطه ضعف‌هایشان نشود.

اگر رکود و سرشکستگی و ضایعه و ندانم‌کاری در هر کجا دیدید حتم بدانید فراکسیونی از پخمگان فرهنگی در آن حوزه فعالیت می‌کنند، بدون اینکه مطرح باشند.

اینها همان کسانی هستند که وزیر و رییس‌جمهور اگر بگوید کاری بشود، می‌گویند رهایش کن، ما باید بگوییم یک کار بشود یا نه.

دیگران را  محکومم نکنیم. شاید یکی از همان پخمگان، خود ما باشیم چون آنها همه جا هستند. از مدیر تا دانشجو تا وزیر.


کلمات کلیدی :

ارسال شده توسط محمـّـدصالح در 86/4/24:: 7:49 عصر

زرد، رنگ نفرت یا عشق!
حتماً شما هم به وبلاگ‌هایی برخورده‌اید که در آن برای معشوق می‌نویسند و تا وارد وبلاگ‌شان می‌شوی، رنگ‌های متنوع چشمت را می‌زند. هزار افکت با اسکریپت‌های جاوا صفحه‌ی وب را به بازار شامی بدل می‌کنند که یادت می‌رود که نویسنده‌ی این وبلاگ، مطلبی را هم نوشته است. نوشته‌اش را که می‌خوانی می‌بینی که از جایی عاریت گرفته است. (شاید هم به سرقت برده است!) با خودت می‌گویی چه وبلاگ زردی!
اما تا به‌حال فکر کرده‌اید که چرا زردیسم؟ از خودتان پرسیده‌اید که من هم زرد هستم؟
زود پاسخ ندهید. شاید شما هم زرد باشید، هرچند سیاسی باشید یا فرهنگی یا علمی!

زرد چیست؟
زردی خصوصیتی است که طی آن در یک رسانه، تیراژ نقش اصلی می‌یابد و صاحب آن رسانه حاضر خواهد بود تا برای رسیدن به آن هر هزینه‌ای را بپردازد. هرچند این آفت در ابتدا فقط متوجه مطبوعات چاپی بوده است، اما امروزه می‌توان ویژگی‌ها و عناصر سازنده‌ی آن را در سایر رسانه‌ها نیز مشاهده کرد. صداوسیما هم می‌تواند زرد شود. سینما و وبلاگ و کتاب هم می‌توانند زرد باشند.

حرکت بر لبه‌ی تیغ
این‌که گفته می‌شود که مهمترین ویژگی زردها، توجه به تیراژ است بدین معنی نیست که هرکس به مخاطب و جلب رضایت او فکر می‌کند، زرد است. اصولاً نیاز به شنیده یا خوانده یا دیده شدن یکی از عناصر غیرقابل تفکیک از رسانه است. نمی‌توان مخاطب را نادیده انگاشت. اما چیزی که یک وبلاگ را زرد می‌کند، توجه افراطی به تعداد بازدیدکنندگان است و دست‌زدن به هر عملی که این را محقق کند.

آبی هم می‌تواند زرد باشد
زردها اولین بار به رنگ زردشان شناخته می‌شدند. رنگ زرد برای تمیز صفحات راهنما از صفحات رسمی به کار می‌رفته است. اما امروزه زردها دیگر زرد نیستند. مثل همه‌گان در همه‌جا وارد شده‌اند. شاید هم امروز رنگ‌شان آبی باشد یا سفید یا قرمز. اما زرد همیشه زرد است. می‌تواند یک کتاب فلسفی باشد، با شونصد صفحه یا وبلاگی باشد با مقالات علمی.

احساس تعقل!
یکی از ویژگی‌های زردها، توجه افراطی به عاطفه‌ی مخاطب است. به جای این‌که او را به شکلی منطقی ارضا کند، به دنبال اقناع احساس او می‌گردد. احساس هم می‌تواند عشق باشد و هم می‌تواند مذهبی باشد. بیان حوادث، رویدادها و خاطرات این آسیب را دارد که جای استدلال را برای مخاطب پر کند. هرچند لزوماً نمی‌توانند جایگزین هم باشند. نه استدلال جای احساس را پرمی‌کند و نه احساسات می‌تواند جایگزین عقل شود.

زردها را دوست داریم!
بارها برای خودم پیش آمده است که تصمیم گرفته‌ام یک نشریه زرد را بخوانم. تیترهای جنجالی و جذاب‌شان آدم را وسوسه می‌کند که بخواندشان. دلیلش هم خیلی ساده است: همه‌ی ما شایعات را دوست داریم. دوست داریم از اندیشه‌ی افراطی‌ها مطلع شویم. دوست داریم خبرهایی که جای دیگری گیر نمی‌آید، را بخوانیم. هرچه هم نباشد، آن‌ها به دنبال جذب امثال ما بوده‌اند. پس شاید موفق شوند! زردها دوست‌تان داریم!

زردها تابلو ندارند
فکر نکنید که زردها حتماً بالای سرشان نوشته‌اند که ما زردیم. نه اتفاقاً گاهی چنان به پوشش فرهیختگی درمی‌آیند که سخت است آن را از یک مقاله‌ی علمی تمایز دهیم. زردها فقط عاشقانه نمی‌نویسند. فقط درباره‌ی دختران فراری نمی‌نویسند. فقط حوادث را انتشار نمی‌دهند. شاید هم مطالب سیاسی بنویسند. شاید هم از علم بگویند. شاید هم مسائل فرهنگی و اجتماعی را از اساتید دانشگاه پرسش کنند. اصلاً همان که گفتم؛ زردها تابلو ندارند!

ماکیاولیسم خواهرخوانده‌ی زردیسم
برای رسیدن به هدف افزایش مخاطب، کنار زدن برخی از خط قرمزها ضروری است. باید به سرعت عمل توجه بیشتری کرد. اگر این خبر را یک روز دیرتر منتشر کنی، ارزشش را از دست می‌دهد. در زردیسم، نباید صبر کرد. اخبار غیر قابل وثوق، حتی شایعات و شنیده‌ها در رسانه‌های زرد جایگاه اساسی دارند. گاهی باید اخلاق را هم کنار گذاشت. باید تند رفت تا افراد ببینندت. دقت کافی، منافی با زردیسم است. به همین خاطر است که می‌گویند: زباله‌های روزنامه‌های رسمی، ورودی‌های زردهاست!

قهرمان‌سازی به جریان‌سازی
در هر دوره‌ای مردم به دنبال یک اسطوره هستند تا نداشته‌های خود را در او ببینند. زردها به این علاقه‌ی مردم پاسخ داده‌اند. آن‌ها به دنبال افرادی هستند که مردم دوست‌شان بدارند؛ افرادی که تبلور آمال و آرزوهای مخاطب باشد؛ بدون این‌که به دنبال ترویج فکر و اندیشه‌اش باشند. مثلاً نگاه کنید که امروز چقدر از امام یا شریعتی یا مطهری (رحمة‌الله‌علیهم) گفته می‌شود. این‌ها اسطوره‌های نسل مسلمان امروز است. انسان‌هایی انقلابی که نسلی را از یوغ ستم نجات دادند. اما چقدر از اندیشه‌های آن‌ها را ترویج می‌کنند یا بررسی کرده‌اند؟ گاهی زردها اصلاً اندیشه‌ی مشخص و ثابتی ندارند. هرچه مخاطب بپسندد، همان را ترویج می‌کنند. و این آفتی است که حتی روشن‌فکران‌مان هم به آن دچارند که هر از چند سال، بر اساس گفتمان حاکم تغییر جهت می‌دهند. شاید هم اگر روزگاری فاشیسم بیشتر گسترش یابد فاشیست شوند! یا این‌که دست به اقدامات شبه تروریستی بزنند. آن‌چه شما خواسته‌اید!

چی میل دارید؟
یکی از چیزهایی که با زردها گسترش یافت، تعاملی شدن رسانه‌ها بوده است. یعنی در جایی که مخاطب حرف اول را بزند، تولیدکننده به شدت نیاز دارد تا به مخاطب نزدیک و بلکه یکی شود. به عکس رسانه‌های سنتی که از موضعی بالاتر از مخاطب سخن می‌گفته‌اند و مخاطب را به سمت و سوی خود راه‌نمایی می‌کرده‌اند. اما در زردها این مخاطب است که تعیین می‌کند که چه چیزی را دوست دارد. ذائقه‌ی مخاطب اصل است، نه دغدغه‌های صاحبان رسانه.

روزانه‌نویسی
یکی از آفت‌هایی که به کل ژورنالیسم وارد است، این است که چون هر روز (یا در بازه‌های زمانی مشخص) باید منتشر شوند، نیاز دارند تا سوژه‌های ناب بیابند. گاهی که چنین چیزی در دسترس نباشد، مجبور می‌شوند به موضوعات زرد بپردازند. از آن جهت می‌گویم «مجبورند» که برای مخاطب نوشته‌اند و نمی‌خواهند تلاش‌شان به هدر برود. نمی‌خواهند که مخاطب‌شان را رقیب برباید. دعوای تنازع است. باید مخاطب را حفظ کرد و افزایش داد. وبلاگ‌ها نیز به این آفت دچارند. از همین‌رو ست که می‌گویند: بحران کمبود سوژه، یکی از بحران‌های وبلاگستان است.

مواظب باشیم
حالا می‌پرسید که چی؟ این‌ها برای چی بود؟ می‌خواهم بگویم: «ایها الناس! آسیب زردی خیلی جدی است. مواظب باشیم! مدتی است که نشانه‌های زردی در وبلاگ‌های جدی دوستان مشهود است. بیشتر مواظب باشیم!»


کلمات کلیدی :

ارسال شده توسط محمـّـدصالح در 86/4/24:: 7:49 عصر

با عرض پوزش از دوستان که مطلب این‌بار عربی است. متن بخشی از سخنرانی سید حسن نصرالله در ماه محرم است. در این سخنرانی ایشان اوصاف و ویژگی‌های ولی فقیه را بیان داشته‌اند و امام خمینی (رحمه الله علیه) و امام خامنه‌ای (دام ظله) را تنها انسان‌هایی که در زمان ما واجد این وصف بوده‌اند بیان داشته‌اند.

اگر کسی بتواند به فارسی برگرداند مفید است تا ارتباط اندیشه‌ی حزب‌الله تبنان با اندیشه‌ی ولایت فقیه برای‌مان روشن‌تر گردد.

من مواصفات ولی أمر المسلمین آیة الله العظمى الإمام القائد الخامنئی(دام ظله)

حجة الإسلام و المسلمین السید حسن نصرالله (حفظة الله)

عندما یضع الله النبی أو الامام المعصوم ولیاً لأمر الناس لأنه المعصوم، فمواصفات العلم والزهد والحکمة والشجاعة والأبوة تتجسد فی قمتها بالامام المعصوم، وعندما یغیب الامام المعصوم علینا أن نفتش عن هذه المواصفات نفسها فی الشخص الذی یتحلى بها أکثر من غیره. یعنی أن یکون فقیهاً وعادلاً، ولیس فقط أن یکون مجتنباً الحرام، زاهداً فی الدنیا شجاعاً خبیراً حکیماً واعیاً ومدبراً، على امتداد الزمن، وطیلة تاریخنا، کان یوجد فقهاء من هذا النوع، لم یخلُ زمن من فقیه من هذا النوع، یحمل الأمانة ویحافظ علیها بحسب ظروف المرحلة التی هو فیها، إلى أن أذَّن الله سبحانه وتعالى، فی خط الفقهاء والمرجعیات لعظیم هذا العصر، الامام الخمینی(قدس سره) بأن یصنع هذا الانتصار التاریخی المدوّی، وکان أن برزت شخصیة الامام الخمینی رحمه الله، وملأت العیون والعقول والقلوب لدرجة أن أحدنا کان یتصور أنه لم یمر فی تاریخنا فقهاء عظام من هذا النوع، بلى، لقد مرَّ فی تاریخنا فقهاء عظام جداً، لکن ظروفهم وأوضاعهم کانت مختلفة..

المهم، فی هذا الزمن أتى الامام الخمینی لنرى فیه ما دون المعصوم الذی تجتمع فیه هذه المواصفات: علم وشجاعة و إخلاص و زهد و ورع و عرفان و تدبیر، و استطعنا بحمد الله، بعد کل هذه القرون المتمادیة و المظلومیة التی لها أول و لیس لها اخر، و شاء الله سبحانه وتعالى، أن یقیم فی هذا العصر على یدی الامام الخمینی (قدس سره) دولة لآل محمد ، وهذه الدولة تزداد یوماً بعد یوم، عزة وقوة ومنعة، ثم توفی الامام (قده) وأصبح عندنا ولی أمر جدید، وبتشخیص الإمام وتسمیته، فالذی نوَّه باسم السید الخامنئی، هو الامام الخمینی (قدس سره)نفسه وتمّ اختیار السید القائد ولیاً للأمر..

أیها الأخوة والأخوات نحن وجمیع المسلمین فی العالم لدینا ولی أمر، فاذا کانت أغلبیة المسلمین لا یریدون أن یطیعوه فهذه مشکلتهم، وقبلاً الکثیر لم یطیعوا النبی ولا الإمام المعصوم، ولکن هذا لا یعنی أن الامام لیس إماماً والنبی لیس نبیاً، نحن لدینا ولی أمر هو نائب الامام المهدی(عج) و أوجب علینا طاعته و نحن خبرنا هذا الولی و القائد، فی طهارته و صفائه وورعه وفی الوقت نفسه فی شجاعته وقوته وحکمته وتدبیره ووعیه؛ فهو یتحدى امیرکا والاتحاد الأوروبی والأساطیل التی تملأ الخلیج، لقد أنعم الله علینا بولی أمر هو رجل فذّ وشخصیة استثنائیة، فلو فتَّشنا کل حوزاتنا وبلادنا الاسلامیة لما وجدنا فقیهاً من فقهاء الشیعةیجتمع فیه هذا الحشد وهذا المستوى من المواصفات الراقیة التی تجتمع فی سماحة القائد الخامنئی حفظه الله کقائد وولی أمر.ـ

إذ أردنا الاخرة، فآخرتنا مع ولی أمرنا نائب الحجة (عج)؛ وأزیدکم، إذا أردنا عزّ الدنیا وشرفها وکرامتها فلن ننالها إلاَّ مع ولیالأمر، حتى هذه المقاومة الکبیرة التی نعتنی بها والتی هی الشیء الوحید فی هذا العالم العربی الذی نرفع رأسنا به ونعتز به وبوجوده، لولا رجل اسمه روح الله الموسوی الخمینی لما کان لها وجود فی لبنان، وبعده لولا رجل اسمه علی الحسینی الخامنئی
لما استمرت المقاومة.

(السید حسن نصر الله، خطاب عاشوراء، ص61-59)


کلمات کلیدی :

ارسال شده توسط محمـّـدصالح در 86/4/24:: 7:49 عصر

بر این عقیده بوده‌ام که بدنه‌ی روزنامه‌نگاران ما از نظر سواد علمی خیلی ضعیف‌اند. با آقای آقازاده (با اجازه دوستان در کافه تیتر) در این‌باره گفتگو کردم. می‌گفت که این یک امر عمومی است که در همه‌ی بخش‌های کشور حاکم است و اختصاصی به روزنامه‌نگاران ندارد. اعتقاد داشت که علت آن هم بی‌ارزش بودن علم و علم‌آموزی در جامعه‌ی ماست.


مناظره صحیح است و نه مناضره!
غلط املایی در تیتر یک روزنامه بدجوری توی ذوق می‌زند.
این عکس صفحه‌ی اول روزنامه‌ی افسانه است.
حوزه‌ی انتشار این روزنامه جنوب کشور است.


کلمات کلیدی :

   1   2      >
درباره
صفحات دیگر
آرشیو یادداشت‌ها
لینک‌های روزانه
پوندها