اشاره: شعرای بنزین سوز و دوگانه سوز در یک اقدام از پیش طراحی نشده در وبلاگهایشان دست به آتش زدن ابیات خود کردند آنهم با بنزین کارتی! خودتان سوختنشان را مشاهده نمایید:
چون عملیات سوخت رسانی به مخ شاعران از باک شاعران بی باک مهم تر و جسورتراست لذا - فلذا - دست به کشکول حضرت شمس مخفی زدیم و در یک اقدام چند صدایی چند جانبه این سهمیه ها را به صورت علی الحساب و از طریق همکاری مشترک پمپ بنزین ها و کتابفروشی های پساساختارگرا در دسترس عموم و خصوص من وجه قرار دادیم. (علیرضا قزوه)
با آمدنت کمی به روزم کردی
تابیدی و ماه شب فروزم کردی
هم سوخت دلم ز رفتنت هم پدرم
با رفتن خود دوگانه سوزم کردی ! (سعید بیابانکی)
نمیدانم چه کردی با مو ای یار
که محکم میزنم سر را به دیوار
تو که بنزین و نفتم را گرفتی
نفس را سهمیهبندی کن این بار (صادق رحمانی)
بیا ای دل ره تهران بگیریم
سراغ از منزل جانان بگیریم
بشیم واشیم و از بقال کویش
دو کیلو گوجه ارزان بگیریم (ابن محمود)
الهی غیر خوشحالی نباشه
شعار و حرف پوشالی نباشه
تمام دوره سهمیه بندی
الهی باکتون خالی نباشه!
...
چنین اوراق منگر این خفن را
ز کارت سوختش سود است من را
الهی خیر بیند از جوونیش
به ما انداخت هرکس این لگن را ! (دکتر ترکی)
یکی سیخ و یکی انبُر پسندد
یکی نان و یکی آجر پسندد
من از بنزین و سوخت و کارت و ماشین
پسندم آنچه را «دکتر» پسندد (حامد حسینخانی)
دروغ از تو بعید است ابن محمود
که ما رفتیم و قول باطلی بود
ندیدم گوجه ارزان، ولیکن
خیاراش مفت بود و ... هدیه فرمود! (مرد رند)
نه کشکولم به راهه نه تبرزین
نه از دنیا طلب دارم نه از دین
مسلونون به فکر شعر باشین
مخ شاعر نداره کارت بنزین
...
تو دنیایی شدی، دین تو گم شد
بهای نفت سنگین تو گم شد
شبی رفتی کنار پمپ بنزین
بمیرم کارت بنزین تو گم شد. (علیرضا قزوه)
» کش رفته شده از: رایحهی وصال