سفارش تبلیغ
صبا ویژن


ارسال شده توسط محمـّـدصالح در 86/4/24:: 7:49 عصر

متن زیر را سال پیش محمد نوری‌زاد کارگردان و نویسنده‌ی متعهد کشورمان در نقد صدا و سیما بیان داشت. آن‌چه بر سر وحید یامین‌پور آوردند باعث شد که به فکر بیفتم که دوباره پرونده‌ی نقد صداوسیما را باز کنیم. پرونده‌ای که هرکس بازش کرده است از ترکش‌هایش در امان نمانده است. نشریه سوره نیز به دلیل همین پرونده‌گشایی سرش بر دار رفت. ولی هنوز از حلقوم بریده‌ی سوره آیات قرآن شنیده می‌شود.

 ****

می خواهم با شما راجع به واژه ای صحبت کنم که در حوزه فرهنگ با آن بسیار مواجهیم. پخمگان فرهنگی.

در حوزه فرهنگ پخمگان فرصت‌سوزی می‌کنند. پخمگی خصلت متداولی است که تنها در حوزه فرهنگ نیست بلکه در سایر حوزه‌ها هم می‌توان از آن سراغ گرفت مثل پخمگان اقتصادی، سیاسی، هنری و... .

شناسایی پخمگان فرهنگی دشوار نیست. مثلاً در حوزه پخمگان اقتصادی، داستان ارز که مرتب دست به دست می‌شد. ارز دولتی، غیردولتی، یک وجهی،  با واسطه، بی‌واسطه و... پشت هر کدام از آنها یک بغل مطالعه است، اما چون ذاتش پخمگی است، صورتک مطالعه و تحقیق به صورت می‌بیند. عین همین امر در حوزه بنزین و  فرش و صنایع  دستی و... می‌بینیم.

در حوزه فرهنگ، پخمگان برای خود عوالمی دارند. آنقدر از صورتک نجابت و فهم درستی بهره می‌برند که مگر با دقت در اجزاء رنگ‌آمیزی شده صورتک‌شان بتوان به ذات آن پی برد.

اولاً چیزی که پخمگان فرهنگی می‌تراشند یک دشمن بد هیبت و مزاحم و خنجر به دست است. این دشمن کارکردهایی دارد.

1. ا ولین بهره پخمگان از این غول بد هیبت شکستن کاسه کوزه‌ها بر سر اوست.
با ظهور ابتدایی‌ترین بی‌لیاقتی‌ها، به راحتی این مجسمه را پیش می‌کشند و او را ناسزا می‌گویند و آبرویش را می‌برند.

حتی این پخمگان در آمریکا نیز هستند که هر وقت نیاز شد او را علم کنند و بهره ببرند.

2. دوم استفاده از وجاهت‌هایی چون انقلاب و امام و بیت‌المال و مردم و آبروی نظام و این واژه‌هاست. همین که آثار در هم شکستگی و قمر در عقربی اوضاع کارشان ظاهر می‌شود، مخاطبان پرسشگر خود را به حزب القابی چون امام امت، مقام رهبری، بیت‌المال مسلمین و... منکوب می‌کنند.

 پخمگان فرهنگی نه تنها به پخمگی خود معتقد نیستند بلکه خود را نادرترین پدیده هستی و کار کشته سمتی که پذیرفته‌‌اند.

آنها به کارهای دم دستی راضی نیستند و  در تلاشند به منصبات بالاتر دست بزنند. به محض قرار گرفتن در یک منصب بالاتر، برجستگان و نخبگان آن حوزه را پایین می‌کشند و دوستان خود را بر سر کار می‌گمارند.

آنان اصلاً توان تحمل کسی را که حتی یک انگشت از آنها قدبلندتر باشد ندارند. بخشی از علت برکناری‌ها، همین علت اساسی است.

پخمگان فرهنگی حرف‌ها و نقدها را می‌شنوند و مطالعه می کنند و خسارت‌ها را می‌بینند، اما سرآخر کار خود را می‌کنند. تا دلتان بخواهد پرونده‌های مختلف پژوهشی پیش روی شما می‌گمارند. خدا نکند بگویید آقا مجموعه تحت مدیریت شما این ضایعات اساسی را دارد، تعلق جوانان ما به فرهنگ آبا و اجدادی ‌شان رو به اضمحلال است، عشق به ایران در محدوده مسابقات ورزشی و به خصوص فوتبال محدود شده است، فرهنگ تزویر و ریا و چاپلوسی بیداد می‌کند، تظاهر به مذهب به صورت یک بیماری مسری در حوزه‌های مختلف در آمده است، مصرف زیاد و به باد دادن ثروت‌ها امری بدیهی است همه را که بگویید، آنها پا به وجدان پاسخگویی می‌گذارند و دشمن فرضی را لعن می‌‌کنند و انگشت به جای دور می‌برند به گونه‌ای که شما به عنوان منتقد فرهنگی چیزی بدهکار می‌شوید.

عوالم دیگر پخمگی آن است که هر چیزی را ببینید که من می‌بینم و چیزی را بپسندید که من می‌پسندم. آنها هر چه ندارند ارتباطات خوبی دارند، به همه جا سرک می‌کشند، سینه‌چاک فرهنگ‌اند. اما کارهایشان سینه فرهنگ را می‌درد. به شدت افسوس بی‌فرهنگی ما را می‌خورند اما همیشه طلبکارند و از تک و تا نمی‌افتند. دانشی اندک دارند اما به هیچ متخصصی مجال سربرآوردن نمی‌دهند. مگر آنان‌که سر به اطاعت و انقیاد آ‌نان درآورند. اینان همیشه در اطراف مسوولین پرسه می‌زنند و از نفوذ آنان ارتزاق می‌کنند.

به سینما که می‌‌روند، سینمای دینی و اسلامی در ‌شان انقلاب می‌طلبند، اما به محض اینکه از آنها سوال کنی یک نمونه بگو، درجا قفل می‌کنند و می‌گویند شان من خواستن است.

در تلویزیون کارکرد متفاوتی اختیار می‌کنند.  زن‌های بی‌حجاب و بدحجاب خودمان را فقط پای صندوق‌های رأی و در راهپیمایی‌های پیش از ا نقلاب قبول دارند و لاغیر.

لای کتاب‌ها را وا می‌‌کنند تا اسمشان در صف مطالعه‌کنندگان باشد. تحمل مخالف برای آنان مثل تحمل ‌آوار است. البته شعارش را می‌دهند تا از کاروان به راه افتاده عقب نمانند.

در حوزه روزنامه‌ها، با شتاب از میدان روزنامه‌های آن طرفی می‌گذرند تا از الطاف روزنامه‌های این طرفی بهره‌مند شود. پخمگان فرهنگی در بستن روزنامه‌های موفق مهارت دارند، بهانه‌اش را طوری جور می‌کنند، مثلاً کاری که روزنامه‌های خودشان که مرتب بر هیچ چنبر زده‌اند ندارند، به روزنامه‌های خودشان نمی‌گویند، خودت را بالا بکش به روزنامه‌های دیگر می‌گویند یا پایین بیا یا درت را گل می‌گیریم.

به موسیقی که می‌رسی از کنار آن رد می‌شود، چون تکلیف موسیقی را دیگران باید مشخص کنند و صلاح در این است که صبوری پیشه کنند.

برای یافتن پخمگان فرهنگی، به میان مسوولین نروید، بلکه در لابلای چرخ دنده‌ها و پیچ و مهره‌ها، در جستجوی «واشرها» باشید. این پخمگان، واشرهای چفت بست فرهنگ ما هستند، اگر باشند و دستی به ترکیبشان نخورد، راه همین است که می‌رویم و اگر آنان را برداریم، چفت و بست‌ها از انسجام خارج می‌شود و لختی و آشفتگی حاکم می‌شود. علت این است که مدیریت این پخمگان جزیی از شاکله مدیریتی ما شده است.

صریح‌تر بگویم این جماعت با تب تندی که دارند، همه چیز را آن‌گونه می‌خواهند که می‌بینند.

به رییس‌جمهور خبر می‌هند که مثلاً در بانک پارسیان یک کوه پول بالا کشیده شده است، آن‌چنان قوی این خبر را آب و تاب می‌دهند که رییس‌جمهور با برگ برنده در اجتماع مردم به غارتگران نهیب می‌زند که اگر ظرف 10 روز کوه پول را برنگردانید خودم مفتصحتان می‌کنم و بعد هم مدت زیادی می‌گذرد اما خبری از تهدید رییس‌جمهوری نمی‌شود.

آنها تا دلتان بخواهد از خانواده شهید  و امت شهیدپرور حرف می‌زنند و تا بگویی به پیر به پیغمبر، دین خدا اینقدر تاریک و بی‌ارزش و کم مشتری نیست و خدای متعال، پیامبر خود را فرمان داده تا برای مردمان آغوش بگشاید و عموم مردمان را به زیبایی‌های دین خدا فرا بخواند، آنها در پاسخ، به نکات کوچک و باریک تاریخ اشاره می‌کنند که مگر پیامبر در فلان حادثه چنین نکرد و امیر مؤمنان آنطور نگفت. خلاصه از دین  خدا آن را می‌پسندند که با مذاق خودشان جور باشد.

اغلب عبوس و ترش رویند. از پراکنده شدن مردمان ترسی ندارند. اینکه رفته رفته طرفداران نظام به دلایل گوناگون از دست بروند و یا بی‌تفاوت باشند و یا حتی در صف مخالفان قرار بگیرند برایشان اهمیتی ندارد.

آنها تعریف متفاوتی از مردم دارند. باورشان این است که مردم الی‌الابد پای در رکاب انقلاب دارند و نارضایتی مردم ربطی به هدر دادن فرصت‌ها و بیکاری و ضایعات و اعتیاد و بی‌لیاقتی‌ها ندارد.

فریاد مردم مظلوم را فقط هنگام ا‌نتخابات می‌شنوند و به محض پایان انتخابات، مردم به سر کار و زندگی خود برمی‌گردند و آنها نیز به سرزندگی خودشان.

ضریب هوشی آنان پایین است اما هرطور شده یک مدرک برای خودشان دست و پا می‌کنند و همیشه چند طرح بی‌سرانجام در آستین دارند تا کسی نگوید بهره‌ای از هوش ندارند.

پخمگان فرهنگی به وادی قانون که می‌رسند مورمورشان می‌شود. یادآوری تبصره‌های قانونی بر تنشان کهیر می‌نشاند و روی کاغذ تمامی چفت و بست‌ها را رعایت می‌کنند تا روزی روزگاری بررسی‌ها موجب یافتن نقطه ضعف‌هایشان نشود.

اگر رکود و سرشکستگی و ضایعه و ندانم‌کاری در هر کجا دیدید حتم بدانید فراکسیونی از پخمگان فرهنگی در آن حوزه فعالیت می‌کنند، بدون اینکه مطرح باشند.

اینها همان کسانی هستند که وزیر و رییس‌جمهور اگر بگوید کاری بشود، می‌گویند رهایش کن، ما باید بگوییم یک کار بشود یا نه.

دیگران را  محکومم نکنیم. شاید یکی از همان پخمگان، خود ما باشیم چون آنها همه جا هستند. از مدیر تا دانشجو تا وزیر.


کلمات کلیدی :

درباره
صفحات دیگر
آرشیو یادداشت‌ها
لینک‌های روزانه
پوندها