ارسال شده توسط محمـّـدصالح در 86/4/20:: 10:50 صبح

با اعتقاد برای دکتر عماد افروغ:

1
 گلسنگ ز سنگ خاره بر می­آید
با ظلمت شب ستاره بر می­آید
بر جور سیاه جاهلان صبر خوش است
از صبر هزار چاره بر می­آید

2
این می­داند، بر آن فسون می­خواند
آن نادان است، کلّه می­جنباند
حرف از تمثیلِ دو لب قیچی نیست
"جور" است که اسب "جهل" را می­راند

3
(برای نشستگان بر کرسی بطر):
از دولت مردم مهذّب گفتی
از جادوی نسخه مجرّب گفتی
ای دوست! که می­بینم امروزت را
این بود عدالتی که دیشب گفتی؟

4
من می­گویم شراره­ها می­مانند
شب می­میرد، ستاره­ها می­مانند
اما، اما، اگر تو عزلت گیری
بر جای تو هیچکاره­ها می­مانند

5
گر روزیِ مرد از قضا غم بشود
حاشا که سرش پیش کسان خم بشود
این چار کلام شعر تقدیم شما
یک ذره ز رنجتان مگر کم بشود.

از ناسور- امید مهدی‌نژاد


کلمات کلیدی :

درباره
صفحات دیگر
آرشیو یادداشت‌ها
لینک‌های روزانه
پوندها