1.
شاید کمی متناقض به نظر برسد. اما تأخیرم در نوشتن مطلب دربارهی صدا و سیما دقیقاً مربوط به خود این سازمان است. قرار است برنامهای تلویزیونی برای گروه معارف شبکهی سوم سیما (همان گروهی که مسئول برنامهی کولهپشتی نیز بود) بسازیم. از روز یکشنبه نیز ضبط برنامهمان آغاز میشود. در هر صورت ما نیز مثل برادر یامینپور اعتقادمان این است که باید آرمانخواهیمان معطوف به عمل باشد، نه آنکه بالای گود فریاد بزنیم «لنگش کن!»
2.
موضوع دعوا نه فرزاد حسنی است و نه وحید یامینپور. که این دو فقط نمونههایی از این دست آدمهایی هستند که در صداوسیما کار کردهاند. یکی مطلوبشان است و یکی مغضوبشان. نمونهها کم نیستند؛ غضبشان بر برادر زادهمحمدی هم به دلیل شدت آرمانخواهیاش بود که او را از صداوسیما اخراج کردند. در حالی که در همان زمان نوشتههایش دربارهی رسانهی ملی در جشنوارهی مطبوعات، برترین بود و برنامهاش در رادیو، از پرشنوندهترینها. (برای آنهایی که نمیدانند برنامهی ایشان، یک چیزی بود تو مایههای بیست و سی رادیو که هفت و چهل پنج دقیقهی صبح از رادیو پیام پخش میشد) مصداقها محل مناقشه نیستند. مهم این است که روندی که آغاز شده است، صداوسیمایمان را به کجا میبرد. چه کسانی ادارهی صداوسیمایمان را بر عهده دارند؟ سطح ارمانخواهی صداوسیما تا کجاست؟ اسلام ناب را در کجای تلویزیون میتوان مشاهده کرد؟ راستی این صداوسیما دانشگاه است؟ ایا انسانسازی میکند یا انسانسوزی؟
3.
مشاهدات اخیرم دربارهی صدا و سیما باعث شده است تا بیشتر پیببرم که مشکلات این سازمان خیلی اساسی است. اصلاً در برنامههای صدا و سیما، هیچ جا و هزینهای برای محتوا در نظر گرفته نمیشود. زمانی که این را در کنار بودجهی کم برنامههای مذهبی قرار دهیم، معلوم میشود که اولین چیزی که با آن بودجه باید قیدش را زد، بخش محتوایی است. کل بودجهی یک برنامهی مذهبی، یک دهم سریالهای بیمحتوا و یا بدمحتوای زردی همچون «برره» است. آن وقت انتظار داریم که برنامههایمان دربارهی اسلام ناب، از نظر کیفیت قالب و محتوا، به حد آن برنامهها باشد. مسابقهای است که نتیجهاش از قبل معلوم است!
4.
خط قرمزهای نانوشته، همیشه یکی از ترسهای برنامهسازان است. دقیقاً معلوم نیست چه چیزی را میتوان گفت و چه چیزی را نمیتوان. همین هم باعث میشود که کسی ریسک نکند. نتیجهاش همین میشود که حتی حزباللهیهایمان هم در صداوسیما محافظهکار میشوند.
5.
ژستهای آقای ضرغامی، برای نشان دادن سطح نقدپذیریشان حال آدم را به هم میزد. وقتی هم که حرفهایشان جدیتر میشود، دست به تخریب و تمسخر منتقدان میزند. یادمان نمیرود که از دیدار جمعی از دانشجویان مذهبی و آرمانخواه دانشگاهها، فقط صحنهی پرتشدن خودکار از دست یکیشان را در اخبار نشان دادند و بقیهاش را به بزرگداشت حضرت اختصاص دادند. راستی از آن جلسات، چه اثری عاید صداوسیمای ملیمان شده است؟ ما که نمیدانیم!
در سطح نقدپذیری اقایان رسانه ی ملی همین بس که حاضر شدند تا برنامهی زندهی مناظرهی وحید جلیلی با مدیران سازمانشان را قطع کنند و به جایش موسیقی پخD کنند. آن به شکل بسیار جالب. حتی نگذاشتند جملهاش را تمام کند. این ژست نقدپذیریشان حالم را به هم میزند.
6.
یکی از مدیران صداوسیما، برای برنامهای دربارهی شهید مطهری (سلام الله علیه) از دوستم دعوت کرده بود تا همکاری کند. کمی که اشکال وارد کرده بود، صراحتاً گفتند ما به خاطر یک نفر که کار خودمان را خراب نمیکنیم. ما هم میخواهیم نان بخوریم. و دوست ما، خود دانست که همکاریاش جواب نمیدهد و خدافظی کرد.
7.
موضوع ظواهر مجری، هرچند خیلی مهم است و در جامعه ی ما اثرگذاری شدیدی دارد، اما درجهی دوم اهمیت را به خود اختصاص میدهد. شکل باید با محتوا جور در بیاید و حالا هم کاملاً جور است. فرزاد حسنی اگر تیپ حزباللهی داشته باشد، آن زمان است که باید تعجب کرد! باید همینگونه باشد تا لااقل حزباللهیها به خاطر کارهایش هزینه ندهند. این صداوسیما ربطی به ما ندارد. دربارهاش هم جوابی نداریم.
8.
همهمان سخنان رهبری را دربارهی شدا و سیما دیده یا شنیدهایم. اما اینها در عمل از صداوسیمای ما به حدی فاصله دارد که باید تنها قرابت این سارمان با رهبری را در انتصاب ریاستش بدانیم و بس.
9.
دوستی میگفت که بهتر از ضرغامی کی؟ ضرغامی برود تا چه بشود؟ راست هم میگفت. رهبری با همین حرفنشنویهای اقایان در رسانهی ملی، از این بهتر نداشته است که بهجایشان بگذارد. اصلاً همهمان همین هستیم. دو سال پیش که ضرغامی را در هویزه دیدم، دفتر یابود نمایشگاهمان را امضا کرد: «بازمانده از قافلهی شهدا» و ما خندیدیم. اما واقعاً اشکال سازمان فقط ضرغامی است؟ سخنرانیهای ضرغامی را در نیستان ببینید. چرا هرکس به صداوسیما برود، این گونه میشود؟
زمان انتخابات نهم به برادر افراسیابی میگفتم چرا میگویی لاریجانی؟ آخر این چه صداوسیمایی است؟ گفت تو نمیدانی که آن داخل چه خبر است. راست هم میگفت. راستی داخل رسانهی ملیمان چه میگذرد؟
۱۰.
سکولاریسم در صداوسیمایمان به صورت رویکردی جدی درآمده است. واقعا چرا برنامههای مذهبی باید از برنامههای عمومی متفاوت و مجرا شوند؟ مگر نه این است که دین ما در همهی این موارد حرف جدی برای گفتن و شنیده شدن دارد؟
۱۱.
حتی در ساخت برنامههای مذهبیمان اینقدر ضعف داریم که من نمیتوانم جواب کسانی که میگویند شبکه سلام را میبینیم، چون دربارهی اسلام و شیعه میگوید و مداحی پخش میکند. چه باید بگویم. حتی عرضه نداریم برای یک شب عزا، یک برنامهی درست پخش کنیم؛ فارسیاش را نمیتوانیم، صدور اسلاممان پیشکش!
*****
واگویههایی بود و شقشقهای که فریاد شد. بغضهای رسوب کردهی دل است که زمانی دل را آشوب میکند. با تشکر از دعوت برادر حامد طالبی، این دوستان را به نوشتن دربارهی صداوسیما دعوت میکنم:
برادر علی الهیاری
برادر محمد مجیدی
برادر ابوذر منتظرالقائم
برادر مصطفی پورمحمدی (با اهمیت دوگانه)
برادر صادق افراسیابی
برادر مصطفی حریری
برادر حسین میزان
برادر محمدجواد میری
برادر علیرضا کمیلی
برادر محمدصادق زمانی
برادر سیدسجاد آلصاحبفصول
و سایر دوستانی که وبلاگشان در این وبلاگ لینک شده است.